اشرس سلمی
اَشْرَسِ سُلَمی، فرزند عبدالله، از بنی سلیم و از والیان مشهور عرب خراسان به روزگار امویان.
هنگامی كه هشام بن عبدالملك به خلافت نشست، دولت اموی گرفتار نزاعها و آشوبهای بسیار بود و به ویژه در خراسان كه از ایالات مهم به شمار میرفت. نزاعهای قبیلهای قحطانی و عدنانی، فعالیت مبلغان عباسی و كوششهای خوارج خراسان و ماوراءالنهر اوضاع این منطقه را نابسامان كرده بود. اسد بن عبدالله قسری، والی خراسان، خود از عوامل گسترش دامنۀ اختلاف و نزاع بود (مثلاً نك : ابناثیر، 5 / 142-143؛ العیون ... ، 89-90؛ یعقوبی، 66؛ طبری، 7 / 50-51؛ خضریبك، 536) و هشام نیز از برادر او خالد بن عبدالله والی عراق خواست تا اسد را عزل كند و اشرس را به حكومت گمارد (109 ق / 727 م)، و نیز اشرس را دستور داد كه با نظر خالد كار كند (همو، 7 / 51-52؛ بلاذری، فتوح ... ، 428، قس: انساب ... ، 3 / 117) و بدینسبب، او را نایب خالد در خراسان شمردهاند.
از استقبال مردم خراسان از اشرس پیداست كه اسد بن عبدالله چه بیدادها بر مردم روا میداشت. گفتهاند كه مردم آشكارا شادی میكردند و تكبیر و تبریك میگفتند و شعرها میسرودند و القاب به اشرس میدادند (طبری، همانجا؛ ابن اثیر، 5 / 143؛ ابن شاكر، 265). اشرس نخست با چنان فروتنی به خراسان آمد كه در مقایسه با كردار ستمگرانه و بدخوییهای او در ایام حكومتش سخت شگفت مینماید. چه اشرس روشی در حكومت پیش گرفت كه در خراسان او را «جَغز» (غوك ـ وزغ) لقب دادند و بدخوی، ضعیف و خیانتكارش خواندند (طبری، 7 / 53).
به هر حال اشرس، حكام شهرها را تعیین و روانه كرد و امور دیوانی و قضایی را به شیوۀ خود سامان داد و اولین بار در خراسان مرزبانی یا پادگانهای مرزی ایجاد كرد و فرماندهی كل این مركز را در دست یك تن نهاد (همو، 7 / 52؛ ابنكثیر، 9 / 259؛ نیز نك : بارتولد، 1 / 419). در این ایام اشرس كسانی از ایرانیان و عربها را به ماوراءالنهر فرستاد تا مردم را به اسلام بخوانند و وعده دهند كه جزیه از ایشان برداشته میشود. بدینسبب در سمرقند بسیاری از ذمیان به اسلام گرویدند، اما یكی از دهقانان آن دیار كه ظاهراً منصبی دیوانی نیز داشت، به اشرس نوشت كه كاهش جزیه موجب كاهش درآمد میشود و او را واداشت كه تدابیر دیگری برای اخذ جزیه بیندیشد (ابن اثیر، 5 / 147؛ بلاذری، فتوح، 429؛ بارتولد، 1 / 420)، از این رو اشرس به عاملان خراج در نواحی مختلف نوشت كه از نومسلمانان نیز جزیه گیرند. این كار موجب بروز مخالفتهای جدی از سوی مردم بومی به پشتیبانی عدهای از بزرگان عرب در خراسان و ماوراءالنهر شد. اشرس نیز به مقابله برخاست و تنی چند از رؤسای آنان را به حبس انداخت و به آزار و شكنجۀ دهقانان و بزرگان محلی پرداخت (طبری، 7 / 55-56؛ ابن اثیر، 5 / 148؛ بلاذری، همانجا). از این رو، مردم سغد و بخارا نیز از اسلام روی برتافتند و سر به شورش برداشتند. اشرس به آمل در ساحل غربی جیحون لشكر كشید و چند ماه آنجا را به محاصره گرفت. شورشیان از خاقان ترك مدد خواستند و لشكر تركان به جنگ اشرس آمد (طبری، 7 / 56-57؛ ابن اثیر، 5 / 149؛ خضری بك، همانجا). پس از جنگ و گریزهایی چند، با آنكه شماری از سران لشكر اشرس به قتل رسیدند، اما سرانجام بیكند تسخیر شد و اشرس روی به بخارا نهاد. در آنجا سپاه خاقان با شورشیان افشنه، فرغانه، نسف، تاربند و گروهی از مردم بخارا لشكر اشرس را در شهر محاصره كردند. خاقان تركستان در این ایام هیأتهایی را برای مذاكره و صلح به اردوی مسلمانان فرستاد كه خسرو پسر یزدگرد سوم نیز در آن میان بود. این مذاكرات سرانجام به صلحی انجامید كه به موجب آن مسلمانان، شهر كمرجه را به خاقان دادند و خود به سمرقند و دبوسیه رفتند (طبری، 7 / 57 به بعد؛ ابن اثیر، 5 / 151-154؛ ذهبی، 304-305؛ بارتولد، 1 / 420).
در همین ایام (110 ق) مردم كُردَر از شهرهای ماوراءالنهر نیز به سبب فشارهای مالیاتی از اسلام بازگشتند و به جنگ با اشرس پرداختند، اما با اینكه تركان بدانها یاری رساندند، شكست خورده، باز مطیع شدند (طبری، 7 / 66؛ ابن اثیر، 5 / 154). در این میان (سال 111 یا 112 ق) اشرس از حكومت خراسان معزول شد. گردیزی (ص 115) آورده است كه ستمگریهای اشرس كه موجب شكایت بزرگان عرب خراسان و مردم ماوراءالنهر نزد هشام خلیفه و سپـس شورش آنهـا شده بود، موجب عزل او گردیـد (نیز نك : میرخواند، 3 / 332).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عیون التواریخ، حوادث سال 109 ق، نسخۀ خطی كتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم 2922؛ ابن كثیر، البدایة؛ بارتولد، و.، تركستان نامه، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1352 ش؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به كوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865 م؛ خضری بك، محمد، الدولة الامویة، به كوشش محمد عثمانی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای 101-120 ق، به كوشش عمر تدمری، بیروت، 1410 ق / 1990 م؛ طبری، تاریخ؛ العیون و الحدائق، قاهره، 1871 م؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408 ق / 1988 م.
غلامرضا جمشید نژاد